هنرمند دلتنگ، هنر ناستالجیک یکی از دردهای جامعۀ ایرانی از دست دادن هنرمندان مبارز خود می باشد. هنرمندانی که حرفی جدید برای گفتن دارند و … Read More ›
Oh, bitter irony… Reading Lolita in Tehran, Watching Zone of Interest in Palestine, Riding Underground Railroad, Flooding underground tunnels, Children’s graveyards in Canada, Gaza without … Read More ›
مفهوم ریشه در دو شعر “گَونِ” کدکنی و ً”ضیافتِ” شاملو شاید یکی از محبوب ترین و معروفت ترین شعر ها از اشعار معاصر، شعر “گَوَن” … Read More ›
«به کجا چنین شتابان؟»گَوَن از نسیم پرسید«دلِ من گرفته زینجاهوس سفر نداریز غبار این بیابان؟»«همه آرزویم، اماچه کنم که بسته پایم…»«به کجا چنین شتابان؟»«به هر … Read More ›
احمد شاملو حماسهی جنگلهای سیاهکل راوی اما تنها یکی خنجرِ کج بر سفرهی سوردر دیسِ بزرگِ بَدَلْچینی. میزبان سرورانِ من! سرورانِ من! جداً بیتعارف! … Read More ›
پس از انتشار نقد دو فیلم قهرمان و برادران لیلا، از طرف دوستان و خوانندگان عزیز چند نوع برخورد مختلف به این نوشته شده است که چندی از آنها قابل تعمق بوده و به نظر می آید تأملی در منطق آنها در درک از نقد هنری مفید باشد. این برخورد ها را به پنج گروه عمده می توان تقسیم کرد.
آیا دنیایی که این دو فیلم در کنار واقعیت زندگی سخت ما ترسیم می کنند، به چگونه اخلاقیاتی معتقد است؟ همانطور که قبلا اشاره شده، در نهاد فکری این فیلم ها دروغ گویی عادی و حتی لازم جلوه می کند. دسیسۀ دائم علیه حقیقت و عدم احترام به آزادی دیگران تم اصلی و رایج هر دو فیلم است. و آنجا که دروغ کار نمی کند و ماجرا به ابتذال ختم می شود، این احساس به تماشاچی القاء می شود که دروغگو در کارش ماهر نبود وخوب دروغ نگفت. هرگز نقدی بر تقلب و هرزهگری ارائۀ نمی شود. خرد و خردمندی در هر دو فیلم، همیشه ضد قهرمان جلوه می کنند. که در نهایت شکست خورده، بی ربط تصویر می شوند و کنار گذاشته می شوند. هر دو فیلم در انجام، به جایی ختم می شوند که در حقیقت آغاز هر دو فیلم بود. رحیم در فیلم قهرمان، دوباره به زندان باز می گردد. و درفیلم برادران لیلا، منهای فوت پدر، لیلا هنوز در همان خانه است. و برادر کلاشی که از آغاز فیلم در صدد رفتن به خارج بود، با پاسپورت جعلی برادرش راهی خارج می شود تا دسته گلی به نام ایران و ایرانی بر پیشانی کشوری بیگانه بزند. تاکسی ران به کار خود ادامه می دهد و مستراح شور همان طور طه می کشد. و علیرضا در حالت رقص، همچون هشت سال گذشته ای که در منزل نبوده شخصیتأ و فردأ منتفی می شود. به جای قانون مداری که مشخصۀ جوامع مدرن، و ایده آل امروز مردم جامۀ ایران است، هر دو فیلم تمایل به عدالت خیابانی و محاکمات علنی نشان میدهند. که به جای ایجاد امید در تماشاگر به تحقق عادلانۀ حق، وی را مجبور به مشاهدۀ رسوایی می کنند. هیچ یک از اعمال غلط و نا پسندیدۀ کارآکتر ها تنبیه جدی و قانونی نمی شوند. و آفتابِ حقیقت دائم پشت ابر دروغ و ریا سوسو می زند. نه رحیم به خاطر دروغ هایش مدت حبس طولانی تری می گیرد. ویا مجبور به عذر خواهی از سازمان غیر انتفاعی که آنرا بی آبرو کرده می شود. نه آن دیگری که به خاطر کلاه بردای عمومی به بیش از نهصد پراید ثبت نام می کند تاوانی پس می دهد. و نه آنکه پاسپورت جعلی درست می کند. و نه لیلا که سکه های طلای پدرش را می دزدد به جزایی می رسد.
این شعر نخستین بار در کتاب “معتادان امید” چاپ شده است تاریخ دو بار تکرار می شود: بار اول به شکل تراژدی باردوم به طور … Read More ›
خوشحالی که شاید… خوشبختم؟ آری خوشبختم. نه بسان عروس کوکی فروغ. به طرزی بسیار واقعی. خوشحالم؟ نه. در جنگل پر از درخت های سر به … Read More ›
سفری کوتاه به هفت شهر عشق عطار[1] “این نیست که ریاضت کش هیچ چیز نمی خواهد، وی حتی هیچ را هم می خواهد.” نیچه؛ تبار … Read More ›