یادمان نرود

یادمان نرود

باید

با هم قراری بگذاریم همسفر

جایی را به خاطر بسپاریم

                                    برای همیشۀ مان

پلۀ پنجاه و هفتم پارک سنگی؟

موزۀ فرش؟

یا درب جنوبیِ سینمایی که در آن مردم سوختند

خانۀ دختر کارگری که خود را کشت چطور؟

خوب است ساحلی که راز های دل مان به ابد بوسه زدند؟

یا محلی که لهجه شیرینِ جوانِ مهاجر را تیر زدند؟

!جایی مهم

جایی که هرگز یادمان نرود

مثل پله های سرد دادگستری

که کسروی را به چاقو ضربه زدند

تهِ آن مرغزارِ دل نگران

که زخم آهویی از ما اشک گرفت

بیمارستان بی تفاوتی که پدرم را کشت

خانه ای که در آن مادرم کتک می خورد

بی امان است پیری و فراموشی

باید جایی را به خاطر بسپاریم مهربان

که به آن نه آلزهایمر نه تبلیغات

دست یابند

نه فراموشی، نه واقعیت مجازی

بهروز قربانیان

Leave a Reply

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.