آلی جان،

چند سال پیش فیلمی دیدم از زندگی چند نهنگ سفید که در راه مهاجرت بین یخ‌های قطب گیر افتادند. نهنگ‌های سفید به هوا احتیاج بیشتری دارند پس باید از بسته‌شدن یخ در بالای سرشان جلوگیری می‌کردند. جنگیدن با قدرت یخ با قدرت سرمای قطب با تن، با بدن، گرمای تن و بدن با هنر بدن.

شنا در دریچه‌ای برای نفس.

آنها تمام زمستان را در جای کوچکی آنقدر شنا کردند که یخ‌ها کوتاه آمدند. سرمای قطب کوتاه آمد.

اما تنها این نبود، که خرس‌های قطبی آنها را پیدا کرده بودند و برای شکارشان هر روز هزار بار پنجه می‌انداختند.

نهنگ‌ها اما با پوستی شرحه شرحه زمستان را سر کردند تا بهار آمد.

ایران دریای من است آلی!

من در لحظه‌ به ‌لحظۀ تاریخ این خاک در سفرم. کویر و جنگلش، در و دشت و کوه‌اش، ذره‌ذرۀ سرگذشت‌اش در رگ‌هام اثر گذاشته.

حالا پس باید شنا کنیم تا یخ‌ها روزن بالای سرمان را نپوشانند، تا سرما تمام دریچه‌ها را نبندد.

شاید سرگذشت ما هم همین است: نگاه داشتن روزنی تا بهار، با پوستی پاره پاره و دلی شرحه شرحه.

نهنگ باش عزیزم نهنگ سفید، با بدنت، تنت، با گرمای رفتار، رقصیدنت، هوا را در خانه نگه‌دار.

به هر حال ما باید برای آیندگان جوابی داشته باشیم.

نوشته ای از مجموعۀ «نامه های آلی» تالیف آقای فریاد ناصری.

آقای فریاد ناصری شاعر و نویسندهٔ مقیم ایران می باشند. ایشان ناشر نشریه حکمت کلمه نیز هستند

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.